قبل از ارائه دادنم و قبل از اینکه استاد بیاد تو کلاس داد زدم اگه یه نفر ازم سوال کنه از پروژم جلو استاد میکشمش فهمیدین؟بعد پروژم استاد پرسید کسی سوال نداره.همه گفتن:نهههههههه!استاد با تعجب پرسید یعنی واقعاسوال ندارین؟منم که خوشحال که به حرفم گوش کردن.بچه ها تازه پرستو از هرکدوممون فیلم هم گرفته بود موقع ارائه.کلاس بعدی اومدیم عکس بگیریم تا قبل از ورود استاد.الهه تکیه داد به میز استاد اما حواسش نبودزیرش چرخ داره.یهو سر خوردواینقد بامزه افتاد که نگو.(عکسشم موجوده)آخر همون کلاس داشتیم میومدیم بیرون که پرستو گفت:تو اون پسره رو نگاه خواب بوده تا الان.برگشتم نگاش کنم یهو همون پسره خندید گفت:خواب نبودم.بچه ها از خجالت و خنده نمیدونستیم چطور بیایم بیرون.سرکلاس آخر 6عصر بود.دیدیم یهو استاد گفت:مگه اینجا جای خوردن بسکوییته.همه به ته کلاس نگاه کردیم دیدیم آقایون محترم همه لپاشون باد کرده بخاطر بسکوییته تو دهنشون.یکیشون گفت استاد از12 سر کلاسیم همش وقت نکردیم چیزی بخوریم.یواش به بچه های گروهمون گفتم:راست میگه از بس داشته با دوست دخترش تو حیاط...وقت نکرده چیزی بخوره.که همشون زدن زیر خنده.موقع اومدن خونه هم پرستو رفت نزدیک همون پسره که اگه یادتون باشه گفته بودم شلوارشو پاره کرده بود که مثه این جلفا بشه و جوری که بشنوه گفت:من باید یه شلوار بخرم بدم برام همینطوری پارش کنه.پسره هم شنید موند عصبانی به پرستو نگاه کرد.خلاصه دیروز کلی خندیدیم.اینم بذارین بگم.2شنبه هم با بچه ها صبحونه رفتیم بیرون.جاتون خالی آش و چایی و ایناهم بردیم.ساعت 7صبح و کنار آب با دوستای صمیمی صبونه خوردن یه حالی داره که نگو.لیوان گرفته بودیم برای چایی خیلی قشنگ بودن.هر عکسی میخواستن بگیرن من با لیوانه گرفتم...

خلاصه تمامه اتفاقات بودن اینا.برو بچ عزیز نظر یادتون نره.دائم بهم سر بزنین.برامم رانی بخرین.از گلای قشنگتونم ممنون.

اینم از جک...

یه یارو زنگ میزنه پیتزا فروشی میگه یه پیتزا می خواستم. فروشنده میگه . به نام ... ؟ یارو میگه . آخ آخ . ببخشید .به نام خدا , یه پیتزا می خواستم

یارو لنگ بوده با کشتی میره سفر...وقتی برمیگرده رفیقش میگه خب سفر خوش گذشت؟؟ میگه نه بابا همش استرس داشتم هی می گفتن لنگرو بندازین تو آب

نمی دانم....

دلم تنـــگ است از دنیـا چرایش را نمـی دانـم

                                        من این شعـر غـم افـزا را شبی صد بار می خوانم

چه می خواهم از این دنیا، از این دنیای افسونکار

                                        قســــم بر پاکـی اشکـــــم جوابم را نمی دانم

شروع کودکی هایـم سرآغـاز غمــی جانکــاه

                                        از آن غـم تا به فرداهـا پر از تشـویش، گریانـم

بهــار زندگی را مـن هــــزاران بار بوییــدم

                                        کنـون با غصـــه می گویـم خداونـدا پشیمانم

به سـوی درگـه هستــی هزاران بار رو کردم

                                        الهی تا به کی غمگین در این غم خانه می مانم

خدایــا با تو می گویم حدیث کهنـه ی غم را

                                         بگو با من که سالی چند در این غم خانه مهمانم

دلم تنـــگ است از دنیا چرایش را نمی دانم

                                         ولی یک روز این غم را ز خود آهسته می رانم

مرا عجز و تو را بيداد دادند به هرکس هر چه بايد داد دادند

 برهمن را وفا تعليم دادند صنم را بي وفايي ياد دادند

گران کردند گوش گل پس آنگه به بلبل رخصت فرياد داند